در حالي که فيلم سينمايي «نبرد تايتان‌ها» نوروز امسال از رسانه‌ملي پخش مي‌شود؛ اين فيلم با هدف‌گذاري عليه باورهاي مسلمانان ساخته شده است و در لايه‌هاي زيرين خود، چهره‌اي پليد از منجي آخرالزمان ارائه مي‌دهد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، در حالي قرار است فيلم سينمايي «نبرد تايتان‌ها» روز دوم فروردين سال 1390 از رسانه‌ملي و شبکه سوم پخش شود که اساسا اين فيلم با هدف‌گذاري عليه باورهاي ديني و اعتقادي مسلمانان ساخته شده است و در لايه‌هاي مياني فيلم به تخريب مباني مهم ديني نظير زير سئوال بردن اعتقاد به منجي آخرالزمان و ترسيم چهره‌اي پليد از وي و نيز ايران‌ستيزي را در خود نهفته دارد.

فيلم «نبرد تايتان‌ها» در واقع در قالب تصوير آمده بر اساس باورهاي اسطوره‌اي يونان است. اين فيلم اشاره به دعواي ميان المپ‌نشينان بعد از پيروزي بر تايتان‌هاي اوليه براي رسيدن به قدرت دارد. گرچه شکل داستان و روند داستاني فيلم همانگونه که در اساطير يونان آمده رقم نمي‌خورد، اما موضوع فيلم خدايان المپ و دعواي قديمي قدرت ميان خدايان نسل دوم يا همان المپ‌نشينان است.
اسطوره‌هايي که در فيلم در قالب خدايان ظهور و بروز دارند عبارتند از: زئوس و فرزندانش، پوزئيدون و هادس. اسطوره‌هايي که از آن‌ها به عنوان «نيمه خدا» ياد مي‌شود به آيو و پرسيوس مي‌توان اشاره کرد. اسطوره‌هاي ديگري که از خون يا تکه‌اي از وجود اين خدايان بوجود آمده‌اند عبارتند از: عقرب شاه و کراکن.

* خلاصه فيلم

داستان فيلم در دوراني رقم مي‌خورد که انسان‌ها با خدايان زندگي مي‌کنند. خداياني که در فيلم از آن‌ها ياد مي‌شود فقط خدايان يوناني‌اند و بس. اين فيلم از ميان سه خداي معروف يوناني «زئوس، پوزيدون و هادس» به دعواي قديمي ميان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را کلاه گذاشته و خدايي آسمان را از آنِ خود کرده و در اين ميان سهم هادس قعر زمين و جهنم است. هادس که از اين تقسيم‌بندي ناراحت و عصبي است در پي راهي براي قدرت يافتن بر کائنات است. قهرمان فيلم پسر نامشروع زئوس (پرسيوس) مي‌باشد که نيمي انسان و نيمي تايتان است. پرسيوس به جنگ هادس و کراکن که مخلوق هادس است مي‌رود و با نجات بخشيدن به شاهزاده سرزمين المپيوس، نابود کردن کراکن و تبعيد هادس به اعماق زمين به کمک شمشير زئوس و شمشير غضب او که در قالب رعد و برقي است خدايي، بقا و توانمندي زئوس را به او برمي‌گرداند و به مردم هم شادماني و صلح را هديه مي‌دهد.

* روايت قصه فيلم

مردمان بر عليه خدايان خود که همه چيزشان را از آنان دارند به علت نامهرباني و غضب ايشان شوريده‌اند. زئوس براي تنبيه مردم با همسر پادشاه آکريسيوس که بر عليه او شورش و طغيان کرده بود همبستر مي‌شود. در اثر همين رابطه نامشروع فرزندي به دنيا مي‌آيد که نام پرسيوس بر آن نهاده مي‌شود. پادشاه آکريسيوس همسر و پسري که تازه متولد شده را به دريا مي‌افکند. سال‌ها از اين ماجرا گذشته و پرسيوس که حالا جواني برُمند است با خانواده‌اي ماهيگير که او را يافته و بزرگ کرده‌اند زندگي مي‌کند. سوار بر لنج کوچک هميشگي هستند که به شهر آرگوس نزديک مي‌شوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخريب مي‌کنند و در همين زمان ‌هادس بعد از کشتن اين سربازان لنج ايشان را هم نابود و غرق مي‌کند. هادس به عرش نزد زئوس مي‌رود و از او اجازه مي‌گيرد تا مردم را به خاطر اين سرکشي تنبيه کند. خداي آسمان (زئوس) که آدميان را آفريده در فناناپذيري و قدرتمندي محتاج عبادت و نيايش ايشان است اما خداي سرزمين مردگان (هادس) که در زير زمين است قدرت و بقايش را محتاج ترس مردم است. با اين طرفند هادس قدرت مي‌يابد و با آزاد کردن کراکن قدرت بلامنازع خدايان مي‌گردد. پرسيوس که از حادثه غرق شدن نجات يافته و به سرزمين المپيوس راه يافته به دستور پادشاه و به همراه تعدادي سرباز کارکشته به مصاف هادس مي‌شتابد. در ميان راه با آکريسيوس مواجه مي‌شوند که اکنون آلت دست و ابزار هادس است. وقتي دست او را مي‌برند عقرب‌هاي مهيب و غول‌آسايي از قطرات خون او متولد مي‌شوند که تنها به کمک اجنه رام مي‌شوند. جن‌ها در فيلم با لباس باديه‌نشينان عرب بوده، به زبان عربي صحبت مي‌کنند و به عقرب‌ها دستور مي‌دهند: «اطيعوا الجن». همين اجنه در شفا بخشيدن به دست عقرب گزيده پرسيوس، همراهي تا باغ استيگا و پرسش از جادوگران، احضار کارون، گذر از سرزمين مردگان و رسيدن به معبد آتنا و کشتن مدوسا کمک کردند. البته آيو هم که مانند پرسيوس يک نيمه خدا ولي مونث و هديه‌اي از جانب زئوس بود در اين مسير خيلي به پرسيوس ياري رساند.

از اين‌جا به بعد در فيلم نوبت تک‌تازي پرسيوس است. او که سر مدوسا را به همراه دارد سوار بر اسب پرنده‌اي که از جانب زئوس به سوي او آمده به نبرد «کراکن» رفته و با سنگ کردن او توسط چشمان مدوسا و تبعيد هادس به قعر زمين و دنياي مرگ به کمک شمشير جادويي زئوس و صاعقه‌اي که از آسمان بر دل هادس وارد مي‌آيد پادشاهي زئوس را بر مردم دنيا تمديد مي‌کند و دنياي جديدي را که آرزوي پدر انساني‌اش که او را بزرگ کرده بود و تمامي انسان‌ها داشتند را رقم مي‌زند.

* نقد و تحليل فيلم

کارگردان فيلم «لوئيس لتريئر» است که قبلا فيلم‌هاي اکشني مانند «ترانسپورتر 1 و 2» و قسمت دوم «هالک» را کارگرداني کرده و فردي با سابقه است. اين فيلم که محصول 2010 بوده و بازيگري چهره‌هاي سرشناسي چون سام ورتينگتون (پرسيوس)، ليام نيسون (زئوس)، جما آرتتون (آيو) و... را شاهد است، از نظر تکنيک‌‌هاي ساخت، بهره‌گيري از جلوه‌هاي ويژه، بازيگري شخصيت‌هاي درجه اول فيلم، همخواني موسيقي با متن روايي فيلم و جزو فيلم‌هاي خوب و نسبتا قوي است. گرچه سه‌بعدي سازي و فروش فيلم با اين فرمت موفقيت چشمگيري نداشته. داستان فيلم به نوعي همان قصه موجود در اسطوره‌هاي باستاني است و اين از امتياز بديع بودن داستان و ايده مي‌کاهد. هرچند سعي شده با درج برخي کاراکترها و پيچ و خم داستاني مانند پيدا شدن سر و کله اجنه بيابان آن‌هم درست در لحظه نااميدي از پيروزي و سکانس ملاقات با جادوگران کمي قالب شکني شود اما روح کلي حاکم بر فيلم همان فضاي حاکم بر اسطوره‌هاي يوناني است.

با آنکه عوامل و تکنيک‌هاي ساخت، پيشينه شخصيتي هر يک از بازيگران منتخب در نقش‌هاي اصلي، قوت و ضعف داستان و فيلمنامه و ... در تحليل و نقد فيلم مهم هستند اما آنچه در شيوه تحليل و نقد محتوايي مهمتر از آن است روند داستان و مولفه‌هاي خاص انتقال مفاهيم و الگو‌سازي است.

* تحليل محتوايي فيلم

اين فيلم از نظر معناگرايي در راستاي فيلم‌هايي چون «لژيون» (Legion) و «گابريل» (Gabriel) است. در هر سه اين فيلم‌ها به نوعي جبهه‌گيري و صف‌آرايي بشر را در برابر خدا و موجودي به نام خالق بشر و عالم بشريت شاهديم. گرچه محتواي هيچ‌يک از اين سه يکي نيست اما همه در يک راستا بوده و به نوعي حلقه‌هاي يک زنجير‌اند.
مسيري که در «گابريل» با توهين به فرشتگان مقرب خدا و اعلام جنگ فرشتگان با خدا آغاز شد، در «لژيون» به اوج خود مي‌رسد و مايکل يا همان ميکائيل که در فيلم گابريل جاي شيطان را گرفته بود و فساد و پليدي از جانب او بود در فيلم لژيون در برابر صف فرشتگان نازل کننده عذاب و برپا کنندگان رستاخيز مي‌ايستد تا از تولد کودک نامشروع يک پيش‌خدمت ساده به نام چارلي که به همراه جمعي در يک فروشگاه ميان راه به نام آبشار بهشت گير افتاده‌اند حمايت کند و نسل بشر را از خطر انقراض و آغاز رستاخيز که شروع حکومت و ابتداي سلطنت خداست بگيرد.
در اين فيلم ديگر اثري از خداي واحد و فرشتگان نيست. خداي واحد در فيلم جاي خود را به خدايان خُرد و ستيزه‌جويي داده که براي به دست‌گيري قدرت مطلق و خدايي کائنات هر لحظه در نبرد و کشتار مردمان بسر مي‌برند.

* باستان‌گرايي از نوع يونان‌زدگي

آنچه از اول تا آخر فيلم به صورت متوالي در برابر ديدگان تماشاچي تکرار مي‌شود اسطوره‌هاي باستاني و شرک‌آميز يونان است که بزرگ‌ترين و برترين اين اسطوره‌ها خداي خلقت است که به خداي آسمان شهرت دارد. در اين فيلم زئوس که پدرش را اخته کرده و خود را خداي خدايان ناميده خدايگان عدل و داد معرفي مي‌کند که تنها به دليل ناسپاسي بندگان اجازه مجازات به برادرش هادس مي‌دهد تا با اين مجازات بندگان به شأنيت و جايگان خود پي ببرند و در مقابل خدايان صف‌آرايي نکنند.
البته فيلم در جاي ديگر به جفاي اين خداوندگار و همخوابگي او با همسر آکريسيوس براي درس عبرت کردن قيام او براي تمام آدميان عليه خداوندي خويش اشاره دارد. اما فضاي کلي فيلم به گونه‌اي است که تا آخر فيلم به خوبي‌هاي فراوان زئوس و علاقه بي‌حد و حصر او به نسل بشر اشاره دارد تا آنجا که نگرفتن جان آکريسيوس و تنها بسنده‌کردن به آن عمل نامشروع و غير انساني را هم به پاي اين دادگري وي و بشر دوستي‌اش مي‌نويسد.
تقريبا اسطوره‌اي نيست که در فيلم به آن اشاره شده باشد و ربطي به يونان باستان نداشته باشد. گرچه همين اسطوره‌ها را در ميان اقوام و ملل ديگر چون روميان هم مي‌توان يافت اما آنچه از سير تطور اسطوره‌ها برمي‌آيد همين اسطوره‌هاي يوناني هستند که نام عوض کرده و با هويتي جديد به ملت‌هاي بعد از خود و تمدن‌هاي همسايه چون رُم راه يافته‌اند.

* ريشه اومانيسم در يونان باستان

بيش از آنکه تقدم تمدن يونان بر رم و ساير تمدن‌هاي بعد از يونان مهم باشد شکل و شمايل اسطوره‌هاي يوناني و خدايان ايشان مهم است. با کمي مطالعه در فرهنگ اديان باستاني مي‌توان به راحتي دريافت بيشتر اسطوره‌ها و الهه‌هاي آن‌ها چهره و پيکري غير انساني دارند و بيشتر شبيه مظاهر طبيعت، حيوانات و ترکيبي از برخي از اين‌ها هستند. در اين ميان آنچه خيلي برجسته مي‌نمايد شکل و شمايل انساني خدايان باستاني يونان است. در واقع مي‌توان گفت بشرگرايي افراطي و تقدس بخشي به انسان و بالا بردن او تا حد خدايي تنها در يک تمدن بسيار برجسته است و اين تمدن همان يونان باستان است. اين فيلم هم به همين مساله به خوبي اشاره دارد و انسان معيار فيلم که با کاراکتر شخصيتي پرسيوس شناخته مي‌شود نيمي خدا و نيمي انسان است و از همين رو است که خدايي در خون او بوده و قادر به انجام کارهايي است که از عهده ديگران ساخته نيست.

* نسل ويژه؛ فرزندان خدا

اين فيلم هم مانند قريب به اتفاق فيلم‌هاي منجي گرايانه هاليوود عناصر ويژه‌اي را براي منجي خود قائل است که ديگر کاراکترهاي فيلم از داشتن آن عاجزند و اين همان نقطه افتراق قهرمان داستان از شخصيت‌هاي جنبي قصه است هرچند حضوري بسيار پررنگ در فيلم داشته باشند.
نسل قهرمانان هاليوود که گاه با نشان خون اصيل در برابر مغول‌ها يا همان افراد بي‌استعداد و عادي جامعه در فيلم‌هايي چون «هري پاتر» به چشم مي‌خورند، شبيه اين نشان‌ها را در کارتون و فيلم «شگفت‌انگيزان» و «چهار شگفت‌انگيز» نيز به وضوح مي‌توان يافت. در برخي فيلم‌هاي ديگر داشتن قدرت جادو و تسلط بر محيط پيرامون نشان ويژه و اختصاصي شخصيت اصلي فيلم است که نمونه اين‌ها را در «جمجمه‌هاي دوست داشتني» و «شاگرد جادوگر» مي‌بينيم.
در اين فيلم شاخصه بارزي که پرسيوس به عنوان قهرمان قصه دارد و ديگران از داشتن آن عاجزند صفت فرزند خدايگان بودن و ويژگي نيمه خدايي وي است. همين خصيصه او را تا آنجا پيش مي‌برد که بر همه مسائل و مصائب پيروز مي‌شود و خداي سرزمين مردگان را به کمک شمشير زئوس به قعر جهنم مي‌فرستد و آسايش و شادي را براي مردمان هديه مي‌آورد.
نکته قابل ذکر اينجاست که تنها او نيست که از اين موهبت بهره‌مند است. «آيو» که از جانب زئوس نگهبان او در آخر سر هم همسري است که زئوس براي او هديه کرده نيز داراي اين ويژگي است و اين دو که به نوعي شخصيت مثبت و مهم داستان هستند از يک ويژگي مشترک بهره دارند.

* الهيات مشرکانه يوناني به جاي توحيد

در افسانه‌ها و اسطوره‌هاي يونان آنچه در ابتداي خلقت موجود بود و از آن ساير مخلوقات بوجود آمد خدايان قدرتمند و جاه‌طلبي بودند که کار هميشگي‌شان دسيسه و نيرنگ براي به دست آوردن قدرت خدايي عالم بود. اين خدايان براي آن‌که نزاع کمتري با هم داشته باشند قدرت را ميان خود تقسيم کرده بودند اما باز هم زياده‌خواهي و شهوت‌راني آنان را به سوي توسعه قلمرو خويش و تعدي به قلمرو خدايان ديگر که رقباي او بودند مي‌شد. آنچه از اول تا آخر فيلم بيش از هر چيز ديگر بيننده با آن روبرو است همان داستان دسيسه خدايان براي به دست آوردن قلمرو و رعاياي خدايگان رقيب است.
در الهيات اسطوره‌اي يونان هر خدايگاني قدرت، قلمرو، رعايا و قانون ويژه‌اي براي خود دارد. در اين باور برخي بلايا با دعواي ميان خداوندان توجيه مي‌شود درست همان چيزي که در فيلم هم القا مي‌شود مانند رها شدن کراکن توسط هادس به بهانه تاديب مردم اما در واقع براي به دست گرفتن ملک و ملکوت از دست زئوس.

* منجي زنا‌زاده

آنچه در بسياري از فيلم‌هاي مهم، استراتژيک و آخرالزماني هاليوود به ويژه در سال‌هاي اخير بيش از پيش به چشم مي‌خورد معرفي موعود و منجي به عنوان يک فرد عادي و حتي انساني پست و پست فطرت از درون جوامع غربي است که تنها ويژگي او تهور و نترسي، باور به توانستن، ايمان به قدرت درون کشف آن توسط ورزش‌ها و آئين‌هاي ورزشي - عرفاني شرق و ... است. گاه هاليوود پستي را به نهايت مي‌رساند و شخصيت منجي آخرالزمان را فردي معرفي مي‌کند که نه تنها از افراد جامعه از نظر ويژگي‌هاي اخلاقي و انساني بالاتر نيست بلکه حتي در نهايت ذلت و خواري است و حتي ريشه و عامل تولد او هم مطابق هيچ دين و آئيني صحيح، قانوني و شرعي نيست.
«پرسيوس» که منجي فيلم و موجودي نيمه‌خداست نه تنها به خاطر نسبتي که با خداي آسمان دارد معنوي و روحاني نيست بلکه فيلم تعمد دارد تا او را فردي خشک، خشن و بي‌روح معرفي کند که از رابطه نامشروع زئوس با همسر يکي از پادشاهان زميني متولد شده بود. اين اولين فيلمي نيست که در آن تصريح به زنازادگي منجي مي‌شود و يقينا آخرين آن هم نخواهد بود. از جمله فيلم‌هايي که در آن منجي از راه نامشروع متولد مي‌شود مي‌توان به فيلم «لژيون»،«2012» (Doomsday) و ... اشاره کرد. شايد علتي را بتوان براي اين کار يافت و آن اين که هاليوود با مخاطباني در ارتباط است که به آئين مسيح معتقد‌اند و عيسي ابن مريم (ع) را مسيحاي موعود و منجي آخرالزمان مي‌دانند که قرار است از آسمان باز مي‌گردد، اما همين مسيحا در نگاه يهوديان لجوج جز دجالي بيش نبود که خود را مسيحا ناميد. آنان که تحمل وي و آئينش را نداشتند انگ رابطه نامشروع به مادر او زدند و فرزندش را که معجزه خدا و پيامبري اولوالعزم بود کودکي نامشروع خواندند. اين مساله در بسياري از فيلم‌ها به صورت نامحسوس و غير مستقيم و گاه به صورت مستقيم و در قالبي هتاکانه مانند فيلم آخرين وسوسه مسيح ساخته مارتين اسکورسيزي تکرار مي‌شود و به مسيحيان جهان و به ويژه ايالات متحده کنايه زده مي‌شود که منجي‌اي که شما از آن دم مي‌زنيد فردي است که از راه رابطه نامشروع پا به اين دنيا نهاده است.
اين فيلم در اين نوع از توهين به حضرت مسيح گوي سبقت را از فيلم‌هاي مشابه برده زيرا در اين فيلم تصريح به همخوابگي خداوندگار با زني از انسان‌ها و تولدي کودکي که منجي است و با آنکه از خواندن و دعا از درگاه خداي پدر بيزار است اما در نهايت ملک او را از دست خداوندگار شيطاني و پستي چون هادس نجات مي‌بخشد و در سکانس پاياني فيلم زئوس به او مي‌گويد گرچه تو خدايي را نپذيرفتي و مي‌خواهي در قالب انسان زندگي کني اما مردمان به خاطر فداکاري و ايثار تو و اين‌که ايشان را از دست موجودي پليد مانند هادس نجات بخشيدي خواهند پرستيد. اين‌ها که کنار يکديگر قرار مي‌گيرند يادآور مولفه‌هاي مسيحي مي‌شوند که صهيونيزم تلاش دارد وي را دجال معرفي کند.

* ايران ستيزي

چهل دقيقه از ابتداي فيلم مي‌گذرد. پرسيوس و دوستانش در تعقيب آکريسيوس هستند که اکنون آلت دست و ابزاري براي پيش برد اهداف هادس شده است. از دل کوه و دشت به ورودي دروازه اديان مي‌رسند بعد ستون‌هاي به جا مانده از تخت جمشيد را مي‌بينند. وقتي کمي جلوتر مي‌روند نشان «پرسپوليس» يا همان اسب دو سر که بايد روي سر ستون باشد روي زمين افتاده. صحنه، نشانه‌ها و نمادها به گونه‌اي است که بيانگر سرزمين ايران است.
عقرب‌هاي غول‌آسايي هم که از خون ريخته شده آکريسيوس روي زمين بوجود آمده‌اند شايد اشاره به اسطوره‌هاي ايراني باشد. مطابق اين افسانه‌ها وقتي اهريمن در کالبد جوان ظاهر مي‌شد لباسي بر تن داشت که پر از عقرب بود. اين که عقرب از دل خاک ايران مي‌جوشد شايد کنايه از اهريمني‌بودن ايران از نگاه هاليوود باشد.
البته اين نکته فراتر از احتمال است و فيلم‌هاي بسياري که بر ضد ايران در هاليوود ساخته مي‌شود نشان عداوت و کينه سرشار و هميشگي سردمداران اين شهرک‌هاي صهيونيستي با ايران اسلامي است. نمونه اين دشمني‌ها را در فيلم‌هايي مانند «بدون دخترم هرگز!»، «سنگسار ثريا»، «کشتي‌گير» و ... به وضوح مي‌توان يافت.

* شيعه‌ستيزي

از موارد ديگري که در اين فيلم برعليه اديان موضوع گرفته شده جايي است که پرسيوس از معبد آتنا و از نزد مدوسا زنده باز مي‌گردد دوباره با آکريسيوس که توانسته بود از دست او بگريزد روبرو مي‌شود. قبل از اينکه پرسيوس بتواند کاري کند آکريسيوس شمشير دو سري را که در دست دارد در قلب آيو فرو مي‌کند. با همين شمشير دو سر شمشير پرسيوس را از وسط دو نيم مي‌کند.
استفاده از شمشير دو سر در هيچ يک از فيلم‌هاي هاليوودي رايج نيست. تنها در يک فيلم هاليوودي که کارگردان آن يک مسلمان سني مذهب به نام مصطفي عقاد است اين شمشير به خدمت گرفته شده و آن هم براي نشان دادن و به تصوير کشيدن شخصيت امير مومنان (ع). در فيلم «محمد رسول الله» هيچ تصويري از امير مومنان نشان داده نمي‌شود و حتي بسياري از مناصب امير مومنان به زيد پسر خوانده رسول خدا داده شده است. اما در جنگ احد وقتي مي‌خواهد رشادت حضرت امير را به تصوير بکشد از مولاي متقيان تنها به نشان دادن شمشيري دو سر بسنده مي‌کند. اين شمشير که بيانگر ذوالفقار است به جاي داشتن دو دو لبه تيز که در واقع اينگونه بوده به شکل تحريفي نشان داده شده و دو سر جدا از هم دارد.
گرچه در واقع ذوالفقار به اين شکلي که هاليوود ترسيم کرده نيست اما وقتي تنها شکل عرضه شده است اين شمشير نشان‌گر فردي است که آن را در دست دارد و گنجاندن چنين شمشيري در فيلم نبرد تايتان‌ها آن‌هم بعد از تخريب چهره ايران و ايران ستيزي چيزي جز اسلام ستيزي آن هم از نوع ستيز با اسلام جهادي و اسلام قيام و شهادت نيست. آيا شخصيتي برتر و بالاتر از امير مومنان در دفاع از اسلام يافت مي‌شود؟ چرا غرب نبايد در تخريب ريشه اسلام جهاد و شهادت و سياه نمايي آن نکوشد؟! مگر جز علي ابن ابي طالب مقتداي ديگري براي اسلام قيام و انتظار وجود دارد؟ مقتدايي که تنها او شايسته است امير مومنان خطاب شود ولاغير!

* جن يا عرب

در سکانس تخت جمشيد وقتي چند عقرب جديد به سوي پرسيوس و ياران خسته‌اش مي‌آيند موجوداتي عجيب و غريب به کمک اين گروه باصطلاح پهلوان مي‌شتابند که از آنان با عنوان ديجن «Dijnn» يا قاتلين بيابان ياد مي‌شود. اين موجودات، لباس عرب‌هاي باديه نشين بر تن دارند، به زبان عربي صحبت مي‌کنند و مرکب‌هايشان شتر است.
جدا از کمکي که به پرسيوس و دوستانش در انجام ماموريتشان مي‌کنند و در همين راستا سرکرده اجنه در معبد آتنا جان خويش را فداي آرمان پرسيوس مي‌کند، نکته‌اي که قابل تامل است همبستگي نمادهايي مانند بيابان، شتر، لباس عربي، عمامه و برخي نمادهاي عربي- اسلامي با اسلام در هاليوود است. در اين فيلم اجنه که با لباس اعراب بدوي ظاهر مي‌شوند و در کنار عقرب‌هاي غول‌آسايي که رام کرده‌اند مرکب اصلي ايشان شتر است به نوعي نماد اسلام تسامح و حتي بالاتر نماد اسلام ناب آمريکايي است که به جنگ خدا مي‌رود و از اسلام چيزي جز لباس و شترش را ندارد اما فرهنگ و باورش هماني است که غرب در پي آن است. حتي در اين راه مي‌ميرد تا فرد برگزيده بشر به آرمان خويش برسد.

* جمع‌بندي

بنابر گزارش پايگاه اطلاع‌رساني امپاير آنلاين، عنوان قسمت دوم فيلم سينمايي نبرد تايتان‌ها، «خشم تايتان‌ها» يا «Wrath of the Titans» است و اين فيلم اکشن فانتزي در بهار سال 2012 ميلادي بر روي پرده سينماهاي سراسر جهان خواهد رفت. اين خبر و انتشار نسل سوم بازي خداي جنگ (GOD OF WAR) آن هم تقريبا همزمان با انتشار فيلم، نشان دهنده ادامه‌دار بودن اين پروژه و اهميت اين موضوع از سوي سازندگان هاليوودي آن است. فيلم نبرد تايتان‌ها در راستاي جا انداختن فرهنگ و باور به خدايان فيلمي انحصاري نيست. مشابه اين روند را به شکلي آرام‌تر و غير محسوس‌تر در فيلم «The Chronicles of Riddick» شاهديم.
حرکتي که غرب امروز در ميان راه آن است، مبارزه با اديان توحيدي، مفهومي به نام خدا، مقدسات، فرشتگان، مفهوم نبوت و انبيا و هرچه که قداستي بالادستي و فرابشري را به انسان معرفي کند. اين مبارزه که قديمي‌ترين دعواي بشري است و همگان آن را با دعواي خير و شر و حق و باطل مي‌شناسند امروز با جديدترين ابزار و با کمک تاثيرگذارترين رسانه‌ها و با قدرتي وصف‌ناپذير به حرکت خود ادامه مي‌دهد.

** منابع
* دکتر فاطمي، افسانه طلاهاي المپ، دانشگاه ملي، يييي
* راجر لنسلين گرين، اساطير يونان، سروش، يييي
* ويل، دورانت. تاريخ تمدن، يونان باستان (جلد دوم) ترجمهي اميرحسين آريان‌پور و ديگران. سرويراستار، محمود مصاحب. چاپ ششم، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي،
* ژوئل اسميت. فرهنگ اساطير يونان و رُم، ترجمه شهلا برادران، خسرو شاهي. چاپ دوم: 1387 انتشارات روزبهان، چاپ فرنگ معاصر
* جي.سي.کوپر. فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ترجمه مليحه کرباسيان، سال 1379، نشر فرهاد
* حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ
*فرهنگ اديان جهان ص 563


 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس